رها رها ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
آوا آوا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

دختران نازم رها و آوا

فرا رسیدن چهارشنبه سوری و عید

سلام عزیزای دلم کم کم داریم به سال 93 نزدیک میشیم روزهای خوب و زیبایی رو داریم پشت سر میزاریم . رها جون شما این روزا وقتی میریم خونه مامان جمیله اینا به من میگی مامان جون میشه من اینجا بمونه فرق نداره که اینجا اونجا نداره که اون دستای کوچولوتم لوله میکنی و اینقدر بامزه میشی . مامانی هم میگه آزی جان بذار بمونه دلتنگی کرد بیا ببرش . عزیزم 12 هم اسفند بود که رفتم بهارو برای شما و آوا جون لباس خریدم و بعدش هم رفتنم هفت حوض و براتون کفش و خلاصه کلی وسیله خریدم که شما دو تا وروجک با دیدن لباس ها کلی خوشحال شدید و با لباس های نوتون کلی قر میدادید. امروز هم که دارم این پست رو براتون میذارم چهار شنبه سوری و بهتون قول دادم که ببرمتون بیر...
28 اسفند 1392

24/11/92 و امامزاده صالح

پنجشنبه ٢٤/١١/92 بود که من و بابا سعید تصمیم گرفتیم بریم  تجریش و  از اون طرف هم به امامزاده صالح برای زیارت بریم که شما دو تا وروجک رو همبا خودمون بردیم . اولین باری بود که شما دو تارو با هم بیرون میبردیم . کلی شیطونی کردید البته این رو هم بگم چون ماشین شمارش زوج بود مجبور شدیم با مترو بریم که البته شما دو تا خواهر عاشق مترو بازی  هستید و توی مترو کلی کیف کرده بودید .   اینجا بدو ورود ما به صحن امامزاده صالحه         اینجا هم رها جون با کلی عشق خواهرشو بغل کرده که با هم عکس بندازن و اوج دوست داشتن شو نشون بده   اینجا هم  که رها جون مواظب خواهر کوچیکشه...
11 اسفند 1392

این روزهای رها و آوا

عزیزان من این روزها دیگه دارید خیلی شیطنت میکنید هر دو تا تون یه اسباب بازی و میخواهید و سر همون با هم دعواتون میشه و من باید با یه ترفند هر دو تا تون رو رازی نگه دارم که خیل یکار سختیه ولی رها جون این روزا شما خیلی عاقل تر شدی و کمتر با آوا دعوا میکنی اما آوا ااااااااااااااااااااا واقعا " آواااااااااااااااااا  میخواد با داد و بیداد کارشو پیش ببره که من سعی میکنم این اجازرو بهش ندم . ولی در کل خیلی ر زهای زیبا و در عین حال سختیه و داشتن فرزند بسیار لذت بخشه .  
11 اسفند 1392

مهمونی خاله عاطفه

  سلام عزیزان من خدا رو شکر کم کم دارید بزرگ میشید یه ذره از اذیت های شبانه تان کم شده البته اینکه شبها که میخوابید اینقد  آروم بنظر میاید  که آدم دلش میخواد بخوردتون . یک روز قبل از تولد رها جون خانواده عمو محمد رضا برای عاطی جون شب چله ای آوردن و همگی رفتیم خونه مامام جمیل اینا خیلی بهمون خوش گذشت البته بگم شما دو تا وروجک کلی شلوغ کردید و به هدیه هایی که آورده بودند ذوق میکردید و دوست داشتید خودتون هدیه هارو به خاله عاطی بدبد مخصوصا رها جون که همیشه از هدیه گرفتن و دادن لذت میبره .  اینجا هم بدو ورود ما به خونه مامان جمیله اینا هستش . و البته انواع و اقسام فیگورها که رها جون به آوا جون یاد میداد اما آوا جون کا ...
29 بهمن 1392

پک نیک یک روزه به شهرستانک

اوایل شهریور ماه بود که تصمیم گرفتیم یه مسافرت شهری بریم و بعد از کلی شور و مشورت با خانواده به ا خانواده پسر عمو و دختر عموی سعید به شهرستانک رفتیم . جاتون خالی  . طبیعت بسار زیبایی داشت .   بچه ها هم کلی آب بازی کردن  و کلی بهشون خوش گذشت از راست به چپ( مهشید و آرمان و عرفان )  اون جلویی هم کهرهای منه         اینجا وقتی رها جون دیگه تمایلی به عکس نداره اصلا هیچ توجهی به دوربین نمی کنه    این هم یکی دیگه از نمونه هاش     این هم از آوا جونم که مهشید جون بردنش وسط رودخونه           اینجا هم که ک...
21 بهمن 1392

برف بازی 17/11/1392

از 13 بهمن برف شدیدی شروع به بارش کرد و همه کشور رو سفید پوش کرد بسیار زیبا بود نمی دونم چطوری توصیفش کنم من که لذت بردم . دیگه 17 ، 18 بود که بارش قطع شد و هوا بهتر شد و به خانواده ما این فرصت راو داد که بریم برف بازی . رها  جون و آوا جون که کلی کیف کردن         نمیدونم چطوری از عشق رها به برف بگم اینقدر روی برفا غلط میزد که ما فکر میکردیم این بچه سردش نمیشه ازش هم که میپرسیدم میگفت مامان عالیه یعنی عایه ها   این هم یکی از اون فیگورات  که خودت واسه خودت منظره انتخاب میکنی نازنینم   این هم یه عکس سه نفره بود که به زور بچه ها رو گیر انداختم و مابقیش و سعید شکار لحظه ها ...
21 بهمن 1392

بدون شرح ( شیطنت های کودکانه )

  این هم عکس زورکی درخواستی رها جون وقتی اوا جون فقط 40 روز داشت . رهای  عزیزم از همون کوچیکی  احساس بزرگی میکرد     این هم یه عکس زورکیه دیگه که ژستشو خود رها جون طراحی کرده اما درست یکسال و نیم بعد               فقط اینو میتونم بگم که این روزا بچه ها رو باید از در و دیوار کنترل کنم یعنی یه لحظه هم آروم و قرار ندارید و از همدیگه الگو میگیرید . البته فقط توی کارهای خطرناک                   ...
20 بهمن 1392