برف بازی 17/11/1392

از 13 بهمن برف شدیدی شروع به بارش کرد و همه کشور رو سفید پوش کرد بسیار زیبا بود نمی دونم چطوری توصیفش کنم من که لذت بردم . دیگه 17 ، 18 بود که بارش قطع شد و هوا بهتر شد و به خانواده ما این فرصت راو داد که بریم برف بازی . رها  جون و آوا جون که کلی کیف کردن

نمیدونم چطوری از عشق رها به برف بگم اینقدر روی برفا غلط میزد که ما فکر میکردیم این بچه سردش نمیشه ازش هم که میپرسیدم میگفت مامان عالیه یعنی عایه ها

این هم یکی از اون فیگورات  که خودت واسه خودت منظره انتخاب میکنی نازنینم

این هم یه عکس سه نفره بود که به زور بچه ها رو گیر انداختم و مابقیش و سعید شکار لحظه ها کرده که بچه به اصطلاح دارن به من گوله برفی میزنن .  البته اینو بگم که که رها جون واقعا" انگار قصد جونم رو کرده بود . خلاصه اینکه خیلی بهمون خوش گذشت و مخصوصا" اینکه سعید جان هم کنارمون بود

این هم سعید عزیزم که افتخار دادن و این عکس رو انداختن

راستی نی نی فرزانه جون هم به دنیا اومد که ما عصر همون روز رفتیم برای عرض تبریک .

این هم رها و اوای من هستن که رفتن دیدن آقا بنیامین خاله فرزانه

( زمینی شدنت مبارک عزیزم )

اینجا هم که بابا سعید فداکار یه برف مصنوعی براتون تولید کرد که شما هم کلی کیف کردید و بابا هم افتاده بود به جون درخت که بازم براتون  بارش برف مصنوعی تولید کنه