تولد سه سالگی رها جون
عزیز دلم بارم نمیشه سه ساله که پیشم هستی و من از در کنارت بودن لذت میبرم خدایا مادر بودن خیلی زیباست امیدوارم هر کی نداره به قول مادر بزرگم خدا دامنش رو سبز کنه .
از اینجا شروع کنم که چون شما دو تا خواهر نمیذاشتید من به کارام برسم من هم شما رو به خاله الی و مامان جمیله خاله عاطی سپردم تا با کمال ارامش به کارهام برسم هرچند با شما دو تا وروجک ایده هایی که مد نظرم بود اجرا نشد . امید وارم بتونم سا ل دیگه جبران کنم .
البته این رو هم باید به رها جون بگم که شما حدود یک ماه پیش اینقدر گفتی تولدم کیه که ما مجبور شدیم یه تولد فرمالیته بگیریم که چند تا از عکساشو براتون میذارم .
رها جون و آوا همراه مهشید عزیز قربون اون ذوق کردنتون برم من به قول رها جونم قربون شلکتون برم
این از تزئین اتاق که با کمک عمو مجید و نگین و خدم و البته مقداری باباب سعید بود.
این هم رها جون در بدو ورود که خیلی به قول خودش ذوق کرده بود و مدام میگفت از من عکس بگیر
حتی نمی خواستی لباساتو عوض کنی
معلوم نیست سه تایی به چی نگاه میکنن؟
با دیدن این فشفشه ها چقدر خوشحال شدی عزیزم
اینجا هم عکس تعدادی از مهمونامون هستش
با دیدن فشفشه ها نمی دونستی چطوری احساساتت رو نشون بدی.
قربون اون ابراز احساساتت برم عزیزم . که با عشق کف میزنی
این هم چند تا از عکسهای تولد زورکیش
آوا خانومم که منتظر ه زودتر به کیک برسه