جمله های بامزه رها
رها جونم هر چی بزرگتر می شی بامزه تر میشی حرفهایی میزنی که نمی دونم چطوری تو ذهن زیبات نقش میبنده
دی ماه بود و با بابا سعید رفتیم برای خرید قابلمه تو و آوا رو هم با خودمون بردیم با هم رفتیم تو مغازه و قابلمه رو که دوست داشتیم انتخاب کردیم و من هم به آقای فروشنده گفتم تا یه ماهیتابه دو طرفه بیاره تا من از نزدیک ببینم ماهیتابه رو دیدم و آقای فروشنده قابلمه ها رو تحویل داد و بابا سعید برد تو ماشین شما هم هی میگفتی پس آگریمون کو چندین بار تکرار کردی و من هم که متوجه نمیشدم از شما پرسیدم رها جونم چی میگی مامان تا اینکه با توضیحات نازت فهمیدم که تابه دو طرفه ها رو میگی .
دیگه اینکه این روزا خیلی خواهرت و ارشاد میکنی و بهش غذا میدی و مثل مامانا باهاش برخورد میکنی ولی دریغ از اینکه خودتحرف گوش کنی و با اون حالت نازت میگی آوا جان آدم باید به حرف بزرگترش گوش بده دیگه . الهی قربون اون نمکت برم
آوا هم از ترس تو تا شما نگاش می کنی جیغ میزنه اون هم از نوع بنفش ؛ فکر کنم احساس خطر میکنه
آوا جونم شما هم این روزا خیلی با نمک و نازدار شدی خدایا شکرت به خاطر این نعمت های قشنگت